- جیغ زدن
- صدای نازک و بلند بر آوردن فریاد کشیدن
معنی جیغ زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- جیغ زدن ((زَ دَ))
- فریاد کشیدن
- جیغ زدن
- Screech, Shriek, Squeal, Squealing
- جیغ زدن
- визжать , визжать , визжащий
- جیغ زدن
- kreischen, schreien, quieken, quiekend
- جیغ زدن
- верещати , верещати , верещущий
- جیغ زدن
- piszczeć, piszczący
- جیغ زدن
- 尖叫 , 尖叫的
- جیغ زدن
- gritar, guincho
- جیغ زدن
- strillare, gridare, stridente
- جیغ زدن
- chillar, chillido
- جیغ زدن
- crier, pousser des cris, cri strident
- جیغ زدن
- krijsen, gillen, piepend
- جیغ زدن
- กรีดร้อง , กรีดร้อง , ร้องเสียงแหลม
- جیغ زدن
- menjerit, merengek
- جیغ زدن
- صار , صاح , صارخٌ
- جیغ زدن
- चीखना , चिल्लाना , चीखने वाला
- جیغ زدن
- לצרוח , לצרוח , לצרוח , צווח
- جیغ زدن
- 叫ぶ , 叫び声を上げる , 叫ぶ , キーキー鳴く
- جیغ زدن
- 비명 지르다 , 비명을 지르다 , 비명을 지르는
- جیغ زدن
- çığlık atmak, çığlık atan
- جیغ زدن
- kupiga kelele, kilio
- جیغ زدن
- চিৎকার করা , চিৎকার করা , চিৎকার করা , চিৎকার
- جیغ زدن
- چیخنا , آواز نکالنا , چیخنے والا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جیب کسی را زدن کنایه از پول کسی را دزدیدن
تعیین بها و ارزش چیزی به تخمین
ریدن
مواجه شدن و روبرو گشتن
عمل نواختن جاز
بانگیدن بانگ زدن به آواز بلند درکویها و برزنها امری را به اطلاع عموم رسانیدن ندا در دادن
ادعا داشتن دعوی برتری داشتن
زلغ زدن چل زدن انجام دادن عمل جلق. توضیح این عمل بین دو زن بوسیله مالش اعضا تناسلی انجام شود آنرا طبق زدن نیز گویند
جوش دادن، عصبانی شدن داد و فریاد بیجا کردن